۱۳۸۹ آبان ۸, شنبه

ویژگی‌های شیعه‌ی امام علی در زمان جور

باسم خیر الماکرین
روایتی است که با اندکی تفاوت از امام علی (خطاب به غلام آزادشده‌اش، نوف شامی) و امام باقر(خطاب به جابر) و نیز امام صادق(خطاب به ابوبصیر و مُفضّل و ابن‌جندب و مِهزَم أَسَدِي) نقل شده است. (آن‌چه در [کروشه] آمده است، در همه نسخه‌ها ذکر نشده است)
فایل doc و pdf آن دارای توضیحات هر یک از فرازها، و تفاوت‌های سایر نسخه‌ها، و احتمالاتی که درباره‌ی هر جمله داده شده است. اگر می‌خواهید بیشتر بدانید، یا فهم برخی فرازها برایتان سخت بود، آن‌را دانلود کنید یا در گوگل داکز ببینید.

در ابتدای یکی از این روایات آمده است:
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع)، أَنَّهُ دَخَلَ عَلَيْهِ بَعْضُ أَصْحَابِهِ، فَقَالَ لَهُ: «جُعِلْتُ فِدَاكَ، إِنِّي وَ اللَّهِ أُحِبُّكَ، وَ أُحِبُّ مَنْ يُحِبُّكَ! يَا سَيِّدِي! مَا أَكْثَرَ شِيعَتَكُمْ!» فَقَالَ لَهُ: «اذْكُرْهُمْ.» فَقَالَ: «كَثِيرٌ». فَقَالَ: «تُحْصِيهِمْ». فَقَالَ: «هُمْ أَكْثَرُ مِنْ ذَلِكَ.» فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع): أَمَا لَوْ كَمُلَتِ الْعِدَّةُ الْمَوْصُوفَةُ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ بِضْعَةَ عَشَرَ كَانَ الَّذِي تُرِيدُونَ وَ لَكِنْ...
يكى از ياران امام صادق(ع) به خدمتش رسيد و عرض كرد: «قربانت گردم، به خدا قسم كه من شما را دوست دارم و دوستان تو را نيز دوست دارم. اى آقاى من! شيعيان شما بسيار زياد شده‏اند (یا: چقدر شيعيان شما زيادند). حضرت به او فرمود: آن‌ها را نام ببر (و بگو چه مقدارند؟) گفت: بسيارند. فرمود: «شمار‏شان را ميدانى؟» عرض كرد: «بيش از شماره است(تعدادشان بيشتر از اينها است).» امام صادق (عليه السّلام) فرمود: «آگاه باش هر گاه آن عدّه وصف شده كه سيصد و ده نفر و اندى هستند شمارشان كامل شود، همانا خواسته‌ی [ديرينه‌ی] شما انجام می‌شود، ولى (هنوز اين عدد كامل نشده زيرا)...
 
سپس در ادامه صفات شیعه و پیرو امامان معصوم(ع) را بیان می‌دارد:

شِيعَتَنَا(شِيعَةُ عَلِيٍّ (ع)) مَنْ لَا يَعْدُو صَوْتُهُ سَمْعَهُ
پیرو ما (شیعه‌ی علی(ع)) کسی است که -چنان آرام و وزین است که- صدایش از گوشش فراتر نمی‌رود
وَ لَا شَحْنَاؤُهُ بَدَنَهُ
و دشمنی‌اش از بدنش تجاوز نمی‌کند (یعنی تنها بر خود سخت می‌گیرد و فقط تن خود را به رنج می‌افکند، نه دیگران را)
 وَ لَا يَمْتَدِحُ بِنَا مُعْلِناً
و [در زمان تقيه‏] ما را آشكارا مدح و ثنا نمی‌گويد (تا كينه مخالفين برانگيخته نشود)
 وَ لَا يُخَاصِمُ لَنَا قَالِياً
و [در دوره تقیه] با دشمنان پر تعصب و کینه‌ی ما ستيزه نمى‏كند (تا دشمنی‌اش بیشتر نشود).
 وَ لَا يُوَاصِلُ لَنَا مُغْضَباً (وَ لَا يُحِبُّ لَنَا مُبْغِضاً وَ لَا يُبْغِضُ لَنَا مُحِبّاً)
با كسانى كه با ما دشمنند رابطه‌ای ندارد و رفت‌وآمدی نمی‌کند(یا: و دشمن ما را دوست ندارد و دوست ما را دشمن ندارد.)
 وَ لَا يُجَالِسُ لَنَا عَائِباً
و با عیب‌جویان ما مجالست و همنشینی نمی‌کنند
 [وَ لَا يُحَدِّثُ لَنَا ثَالِباً]
و با بدگویان ما هم‌صحبت نمی‌شوند.

إِنْ رَأَى مُؤْمِناً أَكْرَمَهُ، وَ إِنْ رَأَى فَاسِقاً هَجَرَهُ
اگر باایمانی را ببیند، گرامی‌اش می‌دارد؛ و اگر فاسقی را ببیند، از او دوری می‌گزیند.
 هَؤُلَاءِ وَ اللَّهِ شِيعَتِي
به خدا قسم این‌هایند شیعیان و پیروان من.

قَالَ [جُعِلْتُ فِدَاكَ] فَكَيْفَ أَصْنَعُ بِهَؤُلَاءِ الْمُتَشَيِّعَةِ؟
آن شخص عرض کرد: «قربانت شوم، پس با اين كسانى كه خود را شيعه مى‏دانند چه كنم؟»

فَقَالَ(ع): فِيهِمُ التَّمْيِيزُ وَ فِيهِمُ التَّمْحِيصُ وَ فِيهِمُ التَّبْدِيلُ
امام (عليه السّلام) فرمود: در ميان ايشان بازشناسی و آزمايش و دگرگونی مى‏باشد(شاید در این قسمتِ روایت، نیاز به پانویس‌های توضیحی بیشتر احساس شود؛ در این صورت به نوشته قرمز بالای پُست توجه کنید )
تَأْتِي عَلَيْهِمْ سِنُونَ تُفْنِيهِمْ
قحطى و خشکسالی و كمبودی برایشان پیش می‌آید كه نابودشان می‌سازد
وَ طَاعُونٌ(سُيُوفٌ) يَقْتُلُهُمْ
و بیماری‌های همه‌گیر/واگیری(یا: شمشیرهایی) بر آنها می‌آید که آن‌ها را می‌کشد
وَ اخْتِلَافٌ يُبَدِّدُهُمْ
و به اختلافی دچار می‌شوند که آنان را از هم پراکنده و متفرق می‌سازد

شِيعَتُنَا مَنْ لَا يَهِرُّ هَرِيرَ الكلاب
شیعه و پیرو ما همچون سگ‌ها [به‌خاطر بی‌صبری از شدت بلاها] زوزه نمی‌کشد.
وَ لَا يَطْمَعُ طَمَعَ الْغُرَابِ
و همانند کلاغ‌ها طمع‌کار و آزمند نمی‌باشد
[وَ لَا يَطْرَحُ كَلَّهُ عَلَى غَيْرِهِ]
[کارِ] خود را بر ديگران تحميل نمى‏سازد (و بارش را به دوش ديگرى نمى‏اندازد)
وَ لَا يَسْأَلُ [النَّاسَ] [بِكَفِّهِ] وَ إِنْ مَاتَ جُوعاً
و [به سوی مردم] دست گدایی دراز نمی‌کند، گر چه از گرسنگی بمیرد.

قَالَ [جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ] فَأَيْنَ أَطْلُبُ هَؤُلَاءِ؟
آن شخص عرض کرد: «خدا مرا فدایت گرداند ، چنین افرادی را کجا بجویم و بیابم؟»
فَقَالَ [اطْلُبهُمْ] فِي أَطْرَافِ الْأَرْضِ
امام (عليه السّلام) فرمود: در گوشه و كنار زمين
أُولَئِكَ الْخَفِيضَةُ(الْخَفِيضُ) عَيْشُهُمْ
آن‌ها زندگی‌شان آسان و سبُک است
الْمُنْتَقِلَةُ دَارُهُمْ
خانه‏هايشان در نقل و انتقال است
[الْقَلِيلَةُ مُنَازَعَتُهُمْ]
نزاع و مرافعه كم دارند
[القَريرَةُ أعيُنُهم]
چشمشان روشن است (دلشان شادمان و پرنشاط است)

[فَهُمُ الرَّوَّاغُونَ فِرَاراً بِدِينِهِمْ] یا [وَ هُمُ الرَّاغِبُونَ الرَّوَّاعُونَ قَرَاراً بِدِينِهِم‏]
آنان به خاطر حفظ دين خود از مردم مي‌گريزند (آنها دين خود را بر مى‏دارند و از جامعه فرار مى‏‌كنند). یا: آنان به اعمال شايسته راغبند و دينشان را حفظ مى‏كنند،
[الْمُتَنَحِّي عَنِ النَّاسِ الْخَفِيُّ عَلَيْهِمْ]
 از مردم كناره می‌گیرند و دور می‌شوند، و از انظار اهل دنيا پنهان مى‏باشند(از آنها مخفى زندگى مى‏كند)

[الَّذِينَ] إِنْ شَهِدُوا لَمْ يُعْرَفُوا
آنان كه چون در جايى حضور يابند، شناخته نمی‌شوند (اگر [در مجلسی] حاضر باشند، شناخته و سرشناس نيستند)
وَ إِنْ غَابُوا لَمْ يُفْتَقَدُوا
و چون غایب شوند كسى از آنها جويا نمی‌شود (نبودنشان مهم نيست)
وَ إِنْ مَرِضُوا لَمْ يُعَادُوا
و اگر بیمار شوند، کسی به عیادتشان نمی‌رود و احوالشان را نمی‌پرسد(عیادت‌کن ندارند)
وَ إِنْ خَطَبُوا لَمْ يُزَوَّجُوا
و اگر خواستگارى كنند، به آنان زن نمی‌دهند
وَ إِنْ مَاتُوا لَمْ يُشْهَدُوا
و اگر بميرند كسى بر جنازه آنها حاضر نمی‌شود(و به تشييع جنازه آنها نمى‏رود)
[و إن وردوا طريقا تنكبوا]
و اگر وارد شوند، کسی راه را برای آن‌ها باز نمی‌کند (یا: راهی جز راه‌های شوسه می‌روند [تا مردم آن‌ها را نشناسند])

[يَخْرُجُونَ مِنَ الدُّنْيَا وَ حَوَائِجُهُمْ فِي صُدُورِهِمْ]
از جهان بيرون مى‏روند و احتياجات آنها از سينه‏هاشان بيرون نمى‏رود
وَ إِنْ رَأَوْا مُنْكَراً يُنْكِرُوا(أَنْكَرُوا)
اگر زشتى و ناپسندى بينند اعتراض كنند(آن‌را ناپسند می‌شمارند و انکار می‌کنند)
وَ إِنْ خَاطَبَهُمْ جَاهِلٌ سَلَّمُوا]
و اگر جاهلی با آنان [به بدی و تندی] سخن گوید، به مسالمت پاسخ گويند (يا: به او سلام كنند)

وَ مِنَ الْمَوْتِ لَا يَجْزَعُونَ(یحزنون)
و از مرگ بی‌تابی و ناشکیبایی ندارند(از مرگ نمی‌ترسند)
وَ فِي الْقُبُورِ يَتَزَاوَرُونَ
و در قبرها به دیدار یکدیگر می‌روند
وَ فِي أَمْوَالِهِمْ [حَقٌّ مَعْلُومٌ وَ] يَتَوَاسَوْنَ
و در اموال خود [حقّ مشخّصى براى فقرا قرار مى‏دهند] و [با مردم] مواسات و همراهی دارند.
 وَ إِنْ أَتَاهُمْ(لَجَأَ إِلَيْهِمْ) ذُو حَاجَةٍ رَحِمُوهُ
و اگر نیازمندی به آن‌ها روی آورد[و بدان‌ها پناه برد]، نسبت به او مهربانی و دلسوزی دارند.

لَمْ تَخْتَلِفْ قُلُوبُهُمْ...
دل‌هایشان [با یکدیگر] اختلافی ندارد (دلشان با هم یکی است؛ دل‌هاشان از هم جدا نیست)...
...وَ إِنِ [رَأَيْتَهُمْ] اخْتَلَفَتْ بِهِمُ الْبُلْدَانُ
...اگر چه محل زندگی‌شان مختلف باشد (شهر و دیارشان دور از هم باشد؛ شهرهاشان از هم جدا باشد.)     

ثُمَّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) أَنَا الْمَدِينَةُ وَ عَلِيٌّ الْبَابُ
سپس حضرت(ع) فرمود: پیام‌آور خداوند(ص) فرموده است: من شهر هستم و علی(ع) درب [ِ آن شهر] است...
[وَ مِنْ أَيْنَ تُؤْتَى الْمَدِينَةُ إِلَّا مِنْ بَابِهَا؟]
از کجا وارد شهر می‌شوند جز از درِ آن؟
وَ كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يَدْخُلُ الْمَدِينَةَ لَا مِنْ قِبَلِ الْبَابِ
و دروغ گفته است كسى كه گمان برد از غير درب به شهر در آمده است.
وَ كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُحِبُّنِي وَ يُبْغِضُكَ(وَ لَا يُحِبُّكَ).
و دروغ گفته‏ كسى كه ادعا کند مرا دوست دارد ولى با تو دشمنی می‌کند(با تو دوستى نمى‏كند).

۱۳۸۹ آبان ۴, سه‌شنبه

کُردها در احادیث شیعه

هو العادل
کُردها در احادیث شیعه
طرح موضوع:
در مورد کُردها دو حدیث جلب توجه کننده در منابع روایی آمده است:
۱- «لَا تَنْکحُوا مِنَ الْأَکرَادِ أَحَداً، فَإِنَّهُمْ جِنْسٌ مِنَ الْجِنِّ کشِفَ عَنْهُمُ الْغِطَاءَ»[1]
با کُردها ازدواج نکنید، که آن‌ها تیره‌ای از جن می‌باشند که پرده از آن‌ها برگرفته شده است.
۲- «عن أبی الربیع الشامی قال: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام، فَقُلْتُ: إِنَّ عِنْدَنَا قَوْماً مِنَ الْأَکرَادِ، وَإِنَّهُمْ لَایزَالُونَ یجِیئُونَ بِالْبَیعِ، فَنُخَالِطُهُمْ وَنُبَایعُهُمْ؟ فَقَالَ: "یا أَبَا الرَّبِیعِ، لَاتُخَالِطُوهُمْ؛ فَإِنَّ الْأَکرَادَ حَی [مِنْ أَحْیاءِ] الْجِنِّ، کشَفَ [اللّهُ] عَنْهُمُ الْغِطَاءَ؛ فَلَا تُخَالِطُوهُمْ"»
[2]
ابی‌الربیع شامی می‌گوید: از امام صادق پرسیدم: گروهی از کُردها نزد ما هستند و به منظور خرید و فروش با ما تماس دارند؛ آیا با آن‌ها معامله و مخالطت داشته باشیم؟ حضرت فرمود: ای ابوالربیع، با آن‌ها آمیزش و تعامل نداشته باشید، چرا که آن‌ها گروهی از [طایفه‌ی] جن اند که خداوند پرده از آن‌ها برداشته است».
فقها و محدثین به چند شیوه این احادیث را بررسی کرده‌اند:

۱- بررسی سند دو حدیث:
روایت اول بر اساس گفته علامه مجلسی[3] و دیگران «بنا بر مشهور حدیث ضعیفی است». روایت دوم هم بنا به گفته فیض کاشانی[4] و دیگران «حدیثی مرسل است». علامه حلی هم می‌نویسد روایت دوم مرسله است و به ابوالربیع شامی منتهی می‌شوند که -بر اساس کتب رجال- شخصی مجهول است.[5] آیةالله مکارم شیرازی نیز معتقد است روایت اول ضعیف است، و شبیه نظر علامه حلی را در مورد روایت دوم اعلام می‌دارد. [6] شهید صدر می‌افزاید برخی کتب رجال گفته‌اند ابوالربیع شامی مردی مجهول الحال است، و برخی گفته‌اند او مردی جعّال(بسیار جعل‌کننده روایت) و دروغ‌گو بوده است.[7]

۲- بررسی محتوای دو حدیث:
اگر بر فرض سند حدیث صحیح می‌بود، چند مطلب دیگر باید بررسی می‌شد:
الف) منظور از اکراد در روایت چه کسانی است؟ آیا هر کس که امروزه به زبان کُردی سخن می‌گوید مورد نظر حدیث است؟
ب) منظور از این‌که «آن‌ها گروهی از جن اند که خداوند پرده از آن‌ها برداشته است» چیست؟
ج) دلیل نهی از معامله و ازدواج با آنان چه بوده است؟ و آیا دلیل آن همچنان باقی است؟
د) آیا این دو حدیث با آیات و روایات سازگارند؟
ه‍) آیا می‌توان از این روایات، از جهت قاعده «تسامح در ادلّه سنن» حکم به کراهت معامله و ازدواج با کُرد‌ها نمود؟

پاسخ‌ها:
الف) منظور از اَکراد در روایت چه کسانی است؟ آیا هر کس که امروزه به زبان کُردی سخن می‌گوید مورد نظر حدیث است؟
پاسخ: علامه حلی[8]  می‌نویسد: «اکراد طایفه مخصوصی(جماعت خاصی، گروهی معهود) از مردم در صدر اسلام بوده‌اند؛ و منظور همه کسانی که به زبان کُردی سخن می‌گویند نمی‌باشد. ضمنا منظور از "اکراد" -در زبان عربی- گروهی است کوچ‌کننده از یک محل به محل دیگر».
آیةالله سید محمد حسینی شیرازی می‌نویسد: منظور از اکراد اهالی کوهستان‌هاست که اهل دین نیستند؛ اهل هر شهری که باشند، و عرب باشند یا عجم؛ و منظور قومی به نام کُردها نیست؛ چرا که این کلمه -چنان‌که در لغت‌نامه‌های عربی آمده است[9]- مشتق از «کرد إلی الجبل» یعنی «به سوی کوه رفت» و برگرفته از آن است.[10]
در شرح علی‌اکبر غفاری بر من لا یحضره الفقیه آمده است: «مسلّما "اکراد" در لفظ حدیث جماعت مخصوص شناخته‌شده‌ای بوده‌اند که امام (علیه السّلام) به آنها اشاره داشته است نه نژاد کرد»[11]
توضیحات بیشتری هم در قسمت‌های بعدی خواهد آمد.

ب) منظور از این‌که «آن‌ها گروهی از جن اند که خداوند پرده از آن‌ها برداشته است» چیست؟
پاسخ: بعضی در مورد لفظ جن در این روایت گفته اند منظور روایت در اینجا معنای حقیقی جن نیست، بلکه به عنوان مجاز به کار رفته است؛ و برخی دیگر فرموده‌اند: مراد از لفظ جن در این روایت همان اجنه می باشد که به معنای حقیقی کلمه بکار رفته است.
در کتاب روضةالمتقین[12] آمده است: منظور از این‌که آن‌ها گروهی از جن‌اند، این است که آن‌ها به منزله جنیاند، به خاطر دوری‌شان از انسانیت؛ زیرا آن‌ها بادیه‌نشینان عجم هستند.
در مرآةالعقول[13] هم آمده است: شاید این‌که گفته شده "از جن هستند"، به خاطر این باشد که از جهت سوء اخلاق و رفتار، و بسیاریِ حیله‌گری شبیه جن هستند، به طوری که گویا از جمله آن‌ها هستند که آشکار گشته‌اند.
محقق شعرانی در حاشیه کتاب وافی می‌نویسد: این‌که در حدیث آمده گروهی از اجنّه‌اند، مبالغه در مؤدب نبودن‌شان به آداب شرع و عرف در آن زمان است.
آیةالله سید محمد حسینی شیرازی می‌نویسد: «منظور از اکراد اهالی کوهستان‌هاست که اهل دین نیستند؛ اهل هر شهری که باشند، و عرب باشند یا عجم... و این که گفته «از جن اند» منظور این است که در آن‌ها در کوه‌ها مخفی هستند، نه این‌که از اجنه -در مقابل انسان‌ها و آدمی‌زاد- هستند، و این واضح است.»[14]
شهید صدر بحثی در مورد امکان پرده‌برداری از جنیان، و نیز یقین بر بشر بودن کُردها دارد، و البته قدرت مطلقه الاهی را در این زمینه انکار نمی‌کند، و این عمل را ممتنع عقلی نمی‌داند، ولی معتقد است چنین روایات ضعیف‌السندی را نمی‌تواند اثبات‌گر این مهم دانست. [15]

ج) دلیل نهی از معامله و ازدواج با آنان چه بوده است؟ و آیا دلیل آن همچنان باقی است؟
پاسخ: علامه حلی می‌نویسد: «... منظور از "اکراد" -در زبان عربی- گروهی است که از یک محل به محل دیگر کوچ می‌کنند ، و در نتیجه شاید علت کراهت معامله با آنان مانند آن‌چه باشد در مورد اعراب(اعرابی‌ها، عرب‌های بادیه‌نشین) وجود دارد، چنان‌که در قرآن آمده است: «الْأَعْرابُ أَشَدُّ کفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلاَّ یعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلی‏ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ: بادیه‏نشینانِ عرب (به‏خاطر دوری از اجتماع و تمدن و فرهنگ، و دوری از تعلیم و تربیت و آداب دینی)، در کفر و نفاق شدیدترند، و به ناآگاهی از حدود و احکامی که خدا بر پیامبرش نازل کرده، سزاوارترند(توبه:۹۷)»، و علت کراهت، «تعرّب: بادیه‌نشینی» و دوری از مسائل فقهی و احکام دینی است -چنان‌که در روایاتی تصریح به کراهت معامله با چنین افرادی شده است- و وقتی علت کراهت برطرف شود، حکم کراهت نیز برطرف خواهد شد.» [16]
آیةالله سید محمد حسینی شیرازی می‌نویسد: «منظور از اکراد اهالی کوهستان‌هاست که اهل دین نیستند؛ اهل هر شهری که باشند، و عرب باشند یا عجم... چنان‌که اعراب هم در قرآن ذم شده‌اند که «الْأَعْرابُ أَشَدُّ کفْراً وَ نِفاقاً (توبه:97)» و منظور از آن عرب‌ها نیست، بلکه منظور اعرابی‌ها(بادیه‌نشین‌های عرب و عجم) می‌باشد.» [17]
در کتاب حدائق الناظرة آمده است: «شاید منظور از آن‌ها مردمان گمنامی باشد که در شهرها نبوده‌اند و در آن‌ها از غلطت و خشونت بدوی‌بودن یافت می‌شده است، و بی‌شک پس از گذشت زمان و نزدیکی آن‌ها به معلومات شهرها، آن‌ها هم مانند سایر مردمان شهرنشین و متمدن شدند، و حکم مذکور شامل آن‌ها نمی‌شود.»[18]
در شرح علی‌اکبر غفاری بر من لا یحضره الفقیه آمده است: «به نظر می‌رسد جماعتی از ایشان برای فروش متاع و اجناسشان در آن زمان به شهرها می‌رفتند که اخلاق و رفتارشان نادرست بود و حیله می‌کردند و جنس فاسد را به جای جنس سالم و صحیح می‌دادند، از این رو معاشرت با آنان در حدیث منع شده است، و در حقیقت، حکم به خاطر اخلاق زشتشان بوده نه از روی کرد بودن آنان.»[19]
ایشان می‌افزاید: نباید به اطلاق خبر تمسّک کرد و همان رویه‌ای را پیش گرفت که در اخبار ممدوح و مذموم بلاد، پیش گرفته‌اند، و آنها را مقید به قیودی کرده‌اند. مثلا در حدیثی آمده است که امام معصوم فرموده‌اند: شانزده طایفه از امّت جدّم ما را دوست ندارند سپس آنها را شمرد و از جملۀ آنها اهل سیستان و اهل ری (تهران امروز) را نام برد و محدثان و شارحان گویند مراد اهل ری در آن زمان بوده که غالبا از مخالفین اهل بیت بوده‌اند. در این خبر مورد بحث هم، حکم همان است. مثلا در زمان ما می‌گویند که با فلان شهر معامله نکنید، با فلان محله معامله نداشته باشید؛ که خوش معامله نیستند، یا بد حسابند.

د) آیا این دو حدیث با آیات و روایات سازگارند؟
پاسخ: این دو روایت با ظاهر برخی آیات قرآنی ناسازگار می‌نمایند، مانندِ
«یَا أیُّهَا النّاس إِنّا خَلَقْناکمْ مِنْ ذَکرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکمْ (حجرات- 13) یعنی: «ای مردم! ما همه شما را از یک مرد و زن[آدم و حوا] آفریدیم و شما را تیره‌ها و تبارها (نژادها و ملیت‌ها)ی مختلف قرار دادیم تا یک دیگر را بشناسید [این‌ها ملاک امتیاز نیست] بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خدا باتقواترین‌تان است.»
این آیه مانع است از اینکه ما به اطلاق روایت تمسّک کنیم. زیرا اولاً آیه همگان را فرزندان آدم و حوا دانسته، نه این‌که برخی را فرزندان جن بداند(آیه ۱ سوره نساء در این زمینه تصریح بیشتری دارد)، و ثانیاً تفاوت قومیت‌ها وملیت‌ها را باعث برتری یا پستی ندانسته است، و تنها عامل برتری را تقوا دانسته است.
در روایات هم مطالبی در تأیید این معنا آمده است. از جمله پیامبر اعظم(ص) فرمود: ای مردم! پروردگارتان یکی است، و پدرتان هم یک نفر است: همه‌تان فرزندان [حضرت] آدم هستید، و آدم از خاک بود؛ ارجمندترین‌تان نزد خدا باتقواترین‌تان است، و هیچ عربی بر عجم(غیرعرب) برتری ندارد، مگر در سایه‌ی پارسایی. سپس پیامبر فرمود: هلا! آیا پیام را رساندم؟ مردم گفتند: بله. حضرت فرمود: حاضران به غائبان برسانند.[20]
همیشان(ع) فرمود: اسلام آن‌چه از نخوت و تفاخر جاهلی به قبیله و نژاد بود را از بین برد، در نتیجه امروز تمام مردم از سفید و سیاه، قریشی و عرب و عجم همگی از آدم‌اند، و خداوند آدم را از خاک آفرید؛ و محبوب‌ترین مردم نزد خداوند در روز قیامت مطیع‌ترین و متقی‌ترین‌شان است.[21]
و در جای دیگر تکرار نمود: مردم از زمان آدم تا امروز مانند دندانه‌های شانه با هم برابرند؛ هیچ فضیلتی برای عرب نسبت به عجم(غیرعرب) و نیز برای گندم‌گون بر سیاه‌پوست وجود ندارد، مگر به تقوا.[22]

ه‍) آیا می‌توان از این روایات، از جهت قاعده «تسامح در ادلّه سنن» حکم به کراهت معامله و ازدواج با کُرد‌ها نمود؟
پاسخ: شهید صدر در کتاب «ماوراء فقه»[23] فصلی را به این مسأله اختصاص داده، و علاوه بر برشمردن برخی از مطالب بالا، افزوده است:
۱- لسان روایات، لسان حرمت است (گفته: لا تنکحوا من الأکراد؛ و لا تخالطوهم) و اگر کسی به خاطر ضعف سند به حرمت فتوی نداد -چنان‌که احدی چنین فتوایی نداده است- نمی‌توان به واسطه آن به کراهت فتوی داد.
۲- روایت دلالت بر این ندارد که اکراد جن‌هایی بوده‌اند که مسخ شده‌اند، و مثلاً تعامل با مسخ‌شدگان در شریعت پسندیده نیست، بلکه می‌گوید اکراد الآن هم قومی از جن اند، و فقط این که مکشوف‌اند و آدمی آنها را می‌بیند، و بقیه‌ی جنیان مخفی و مستورند و مردم آن‌ها را نمی‌بینند؛ و دلیلی در شریعت -جز این روایات- نیست که قاعده‌ای در منع تعامل با جنیان تأسیس کرده باشد؛ چرا که جنیان هم دارای فاسقان و صالحانند، چنان‌که در آیه ۱۱ سوره جن آمده است: «وَ أَنّا مِنَّا الصّالِحُونَ وَ مِنّا دُونَ ذلِک کنّا طَرائِقَ قِدَداً: در بین ما [جن‌ها] افرادی صالح و افرادی ناصالح‌اند، و ما گروه‌های متفاوتی [بر راه‌های گوناگون] هستیم»؛ و هیچ اشکالی به شکل حرمت یا کراهت در معامله با فاسقان -بشر یا جن- هم وجود ندارد، چه برسد به صالحان که اکرام و احسان به آن‌ها رجحان دارد.

جمع‌بندی، خلاصه و نتیجه‌گیری
اولاً هر دو روایت ضعیف یا مرسل اند. [بر فرض آن‌که صحیح بودند:]
ثانیاً ممکن است منظور طایفه مخصوص شناخته‌شده‌ای از مردم در زمان امام(ع) بوده باشد که در بخشی زندگی می‌کرده‌اند، و نه نژاد کُرد و هر که به کُردی سخن می‌گوید، یا فرزندان کسانی که بعداً با کُردها ازدواج کرده‌اند. لفظ «اکراد» از ریشه «ک ر د» به معنای کوچ کردن است، و کسانی که به سمت کوه‌ها رفته‌اند را اکراد نامیده‌اند. لذا برخی بر این نظرند که منظور از «اکراد» اهالی کوهستان‌ها یا بادیه نشینان عجم [یا به طور کل، چه عرب چه غیر عرب] در آن زمان است. اگر هم روایت در مورد کُردها - به همان معنایی که ما امروزه می‌فهمیم- باشد، این روایت مانند تمجید‌ها یا مذمت‌هایی است که از مردمان شهرهای مختلف در روایات مختلف شده است، و ناظر به حال مردمان آن شهرها در زمان صدور روایت شده است؛ چنان‌که امام علی(ع) گاه کوفیان را مدح و گاه ذم می‌نموده است.
ثالثاً ممکن است منظور از این که گفته «از جن اند...» این باشد که آن‌ها در کوه‌ها پنهان شده اند؛ زیرا ریشه "ج ن ن" به معنای مخفی شدن و پوشیده و پنهان گشتن است، و کلمات مجنون(آن‌که عقلش پنهان شده)، جنین(که در شکم مادر پنهان شده) از همین ریشه اند؛ و اصول جنیان را به همین دلیلِ مخفی بودنشان از دید آدمی بدین نام نامیده‌اند. اگر بخواهیم جن در روایت مذکور را به معنای واقعی‌اش(در مقابل اِنس) بگیریم، ممکن است با آیاتی که همه مردم را فرزندان آدم و حوا می‌دانند متعارض شود. ضمنا در شرع دلیلی بر کراهت تعامل با اجنه وجود ندارد، چرا که در جنیان هم صالح و ناصالح وجود دارد.
رابعاً ممکن است دلیل نهی از تعامل با آنان در روایت، این باشد که آن‌ها از طایفه یا نژاد خاصی بوده‌اند، بلکه دلیل همان بادیه‌نشینی و کوهستانی بودنشان باشد، که به خاطر دوری از شهرها و آداب اجتماعی و دینی، دارای غلظت و خشونت بدوی بوده‌اند، و نیز نسبت به احکام شرعی ناآگاه‌تر بودند و در معامله حیله‌ها می‌نمودند. کلمه‏ی «اعراب(بادیه‌نشینان)» ده بار در قرآن آمده و جز یک مورد، بقیه‏ی موارد -مثل روایات- نکوهش‏آمیز است(به آیه‌ی موجود در سؤالِ "ج" توجه کنید).
در پایان باید چنین نتیجه‌گیری نمود که: به شرع مقدس نه می‌توان نسبت داد که قوم و نژاد کُردها گروهی از جن‌اند، و نه این‌که تعامل با آن‌ها حرام یا مکروه است، بلکه ایشان هم مانند دیگر مردمند.


[1] علل الشرایع؛ ج ۲، ص ۵۲۷.
[2] علل الشرایع؛ ج ۲، ص ۵۲۷.
[3] ملاذ الأخیار فی فهم تهذیب الأخبار، ج‌12، ص 336.
[4] الوافی؛ ج‌17، ص 410.
[5] تبصرة المتعلمین فی أحکام الدین، ص 95.
[6] العروة الوثقی مع التعلیقات، ج‌2، ص 752.
[7] ماوراءالفقه، شهید سید محمد صدر، ج ۶، ص ۲۲۵ تا ۲۳۰، مناکحةالأکراد.
[8] تبصرة المتعلمین فی أحکام الدین، ص 95.
[9] تاج العروس، ج ۵، ص ۲۲۳؛ «اکردوهن الی الجبال». لسان العرب، ج ۳، ص ۳۷۹؛ «یَکرُدُهُم: یدفعهم و یطردهم؛ کَرَدَهم:  ساقهم و صرفهم و ردهم».
[10] المال، أخذا و عطاء و صرفا؛ ص 153.
[11] من لا یحضره الفقیه - ترجمه، ج‌4، ص 218.
[12] روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، ج‌6، ص، 440.
[13] مرآة العقول، ج 19، ص 145.
[14] المال، أخذا و عطاء و صرفا؛ ص 153.
[15] ماوراءالفقه، شهید سید محمد صدر، ج ۶، ص ۲۲۵ تا ۲۳۰، مناکحةالأکراد.
[16] تبصرة المتعلمین فی أحکام الدین، ص 95.
[17] المال، أخذا و عطاء و صرفا؛ ص 153. ایشان فرموده‌اند: «برای توضیحات بیشتر به موسوعة الفقه: ج 64 کتاب النکاح مراجعه کنید»، که ما این کتاب را در اختیار نداشتیم.
[18] الحدائق الناضرة فی أحکام العترة الطاهرة، ج‌18، ص 40.
[19] من لا یحضره الفقیه - ترجمه، ج‌4، ص 218.
[20] «أَيُّهَا النَّاسُ! إِنَّ رَبَّكُمْ وَاحِدٌ وَ إِنَّ أَبَاكُمْ وَاحِدٌ، كُلُّكُمْ لِآدَمَ وَ آدَمُ مِنْ تُرَابٍ، إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ وَ لَيْسَ لِعَرَبِيٍّ عَلَى عَجَمِيٍّ فَضْلٌ إِلَّا بِالتَّقْوَى. أَلَا! هَلْ بَلَّغْتُ؟ قَالُوا نَعَمْ. قَالَ فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِب‏» (جامع الأخبار، ص ۱۸۳؛ تحف العقول، ص ۳۴؛ بحار الأنوار، ج ۷۳، ص ۳۴۸؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۱۲۶)
[21] «أَذْهَبَ بِالْإِسْلَامِ مَا كَانَ مِنْ نَخْوَةِ الْجَاهِلِيَّةِ وَ تَفَاخُرِهَا بِعَشَائِرِهَا وَ بَاسِقِ أَنْسَابِهَا فَالنَّاسُ الْيَوْمَ كُلُّهُمْ أَبْيَضُهُمْ وَ أَسْوَدُهُمْ وَ قُرَشِيُّهُمْ وَ عَرَبِيُّهُمْ وَ عَجَمِيُّهُمْ مِنْ آدَمَ وَ إِنَّ آدَمَ خَلَقَهُ اللَّهُ مِنْ طِينٍ وَ إِنَّ أَحَبَّ النَّاسِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَطْوَعُهُمْ لَهُ وَ أَتْقَاهُم‏» (کافی، ج ۵، ص ۳۳۹؛ وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۶۷؛ بحار الأنوار، ج ۲۲، ص ۱۱۷)
[22] «إِنَّ النَّاسَ مِنْ [عَهْدِ] آدَمَ إِلَى يَوْمِنَا هَذَا مِثْلُ أَسْنَانِ الْمُشْطِ لَا فَضْلَ لِلْعَرَبِيِّ عَلَى الْعَجَمِيِّ وَ لَا لِلْأَحْمَرِ عَلَى الْأَسْوَدِ إِلَّا بِالتَّقْوَى‏» (مستدرک الوسائل،‌ ج ۱۲، ص ۸۹؛ اختصاص، ص ۳۴۱؛ بحار الأنوار، ج ۲۲، ص ۳۴۸) «النَّاسُ سَوَاءٌ كَأَسْنَانِ الْمَشْطِ» (من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۷۹؛ تحف العقول، ص ۳۶۸؛ بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۲۵۱).
[23] ماوراءالفقه، شهید سید محمد صدر، ج ۶، ص ۲۲۵ تا ۲۳۰، مناکحةالأکراد.

۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه

شباهت حوادث پس از قتل عثمان، و حوادث پس از انتخابات سال ۸۸؛ و روش برخورد علی‌گونه

حوادث منجر به قتل عثمان و مسائل پس از آن از جهات مختلف می‌تواند شباهت‌هایی با حوادث روزهای پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری داشته باشد. هم از جهت روش برخورد صحیح حکومت با ناقضان قانون و مخالفان با نتایج انتخابات، و هم از جهت روش برخورد صحیح حکومت با لباس‌شخصی‌ها. از همه مهم‌تر، روش برخورد صحیح حکومت با آقایان موسوی و کروبی. مسأله ولایت پذیری عامه مردم هم از نکات مهم دیگر است.
این مسأله را در خطبه ۱۶۸ نهج البلاغه -که «تاریخ طبری» هم آن‌را در حوادث سال 35 قمری آن را آورده است- پی می‌گیریم:

وقتی گروهی از حضرت علی(ع) خواستند که "کسانی را که بر عثمان شوریدند و او را کشتند" مجازات کند، هر چند امام(ع) معتقد بود قیام شورشیان در برابر عثمان کاری جاهلی بود، (زیرا اگر بنا بود عثمان برای تصرف های نادرست در بیت المال و سپردن مقامات حسّاس کشور اسلامی به نااهلان از اقوام و خویشان خود محاکمه شود باید از طریق صحیح شرعی و نزد قضات عادل این کار انجام گیرد؛ ولی نتیجه شورش های حساب نشده، هر چه باشد، شبیه حرکت های دورانِ جاهلیت است. در واقع ایراد عمده کار شورشیان این است که خارج از محور قوانین قضایی اسلام، به طور خودسرانه عمل کردند و همان گونه که گفتیم می بایست محاکمه به دست بزرگان صحابه انجام می شد و بر طبق قانون اسلامی.) فرمود:
(آن‌چه در پرانتز است توضیحات است، و بقیه آن سخنان امیرالمؤمنین(ع) است)

«برادران من! از آن چه شما می دانید من بی اطلاع نیستم؛ ولی چگونه می توانم (در شرایط فعلی) قدرت بر این کار (مجازات قاتلان عثمان) را به دست آورم؟ حال آن که:
۱-  آن ها همچنان بر شوکت خویش باقی اند ...
(چگونه می توان در آغازِ امر خلافت، در برابر یک گروه متشکل و منسجم و خشمگین ایستاد؟! جز این که خون های زیادی ریخته شود، نتیجه ای به بار نخواهد آمد!)
۲- و این ها جمعیتی هستند که بردگان شما نیز با جوش و خروش به آنان پیوسته اند و اعراب بادیه نشین نیز به آن ها ملحق شده اند ... و این گروه پشتیبان هایی دارند 
(این گروه، تنها نیستند: بردگان، اعراب بیابانی و جمعی از سیاست بازان حرفه ای که در انتظار رسیدن مقاماتی اند آن ها را تقویت می کنند؛ بنابراین درگیر شدن با آن ها مصلحت نیست.)
۳- (آن ها یک دشمن خارجی نیستند، بلکه) در میان شما قرار دارند و هر گونه بلایی را که بخواهند می توانند بر سر شما بیاورند. آیا با این حال شما قدرتی بر اجرای خواسته های خود دارید؟
(از این تعبیرات به خوبی استفاده می شود که شورش بر ضد عثمان بسیار ریشه دار بود و مخصوصاً گروه های محروم اجتماع با تمام قدرت در آن شرکت داشتند. در شرایط فعلی نه شما می توانید دست به مجازات قاتلان عثمان بزنید و نه من.)
۴- و اگر حرکتی (برای مجازات قاتلان) صورت گیرد، مردم به چند گروه تقسیم می شوند:
۴-۱- گروهی همان را می خواهند که شما می خواهید
۴-۲- و گروهی رأی شان بر خلاف رأی شماست
۴-۳- و گروه سوّمی نه با شما هستند نه با آن ها.
(و به این ترتیب تفرقه و شکاف عمیقی در جامعه اسلامی رُخ می دهد)
بنابراین صبر کنید تا مردم آرام گیرند و دل ها از تب و تاب بیفتد و حقوق به آسانی گرفته شود.
مرا آسوده بگذارید و به من فشار نیاورید و ببینید چه دستوری از سوی من برای شما می آید.
کاری نکنید که قدرت ما را تضعیف کند و شوکت ما را فرو ریزد و سستی و ذلّت به بار آورد.
(اشاره به این که در مسائل اجتماعی، شتابِ بی جا نتیجه منفی دارد. نباید پیش از فراهم شدن شرایط و زمینه ها، اقدام به امری کرد; چرا که ناکامی در آن سبب سستی و ذلّت و شکست است)
من (در برابر این گروه) تا آن جا که ممکن است خویشتن داری می کنم امّا اگر راه دیگری نیابم، آخرین درمان، داغ کردن و سوزاندن (محل زخم) است!
(یعنی تا آن جا که ممکن است مقاومت می کنم و دست به شمشیر نمی برم؛ ولی اگر راه های مسالمت آمیز را به روی خود بسته ببینم، ناچار به زور متوسّل می شوم و به هیاهوی شورشیان پایان می دهم.)»

در واقع حضرت با توضیحات روشنی آن ها را قانع ساخت که اکنون زمان این کار نیست؛ زیرا آن ها کاملا منسجم اند و گروه زیادی با آن ها هم صدا شده اند و هر کس بر خلاف آنان اقدام کند، در برابر او می ایستند و از هیچ کاری ابا ندارند.