باسم الحکیم
اشاره: این مطلب را حدوداً ۶ ماه قبل، و پیش از عروسیام نوشته ام.
بعد از عقدبستگیام با همسرم، اطرافیان پیشنهاد کردند کتابهایی مثل «مردان مریخی زنان ونوسی(Men Are from Mars, Women Are from Venus)» از «جان گِرِی» و «آنچه زنان می خواهند مردان بدانند(What Women Want Men to Know)» از «باربارا دی انلیس» را بخوانم. من و همسرم شروع کردیم به کتاب مریخی و ونوسی را خواندن... ولی کمکم فهمیدیم که چندان حرفهایش در عمل صحیح نیست (موضع نگیرید، بگذارید حرف بزنم!) اخیراً هم دارم کتاب باربارا را میخوانم و باز هم بسیاری از حرفهایش واقعاً نادرست است، و از باورهای «فمنیسم لیبرال» بر آمده است، هر خیلی چند سعی دارد به من اثبات کند که فمنیستی حرف نمیزند... حتی برخی سخنانش بوی «فمنیسم رادیکال» میدهد... و بعضا افاضاتش مخالف نصوص یا ظواهر آیات و روایات ما از امام علی(ع) و دیگر معصومین است...(از حرفها و اصطلاحات فنی بگذریم، قدری ساده صحبت کنیم)
بگویم که همین خانم باربارا تا سال ۱۹۹۵ پنج بار ازدواج کرده است(!!)، که یکی از ازدواجهای نافرجامش با همین آقای جان گریِ مریخی-ونوسی است(!!!)، که این دومی ۹ سال تحت تکنیکهایی به نام «مراقبهی متعالی» یک راهبِ «عَزَب» بوده است! اینها هر دو از مؤسسهای به نام Columbia Pacific با گذراندن یک دورهی مکاتبهای - مثل دانشگاه پیامنور خودمان، بدون هیچ کلاسی- دکتری خودشان را گرفتهاند، که البته این مؤسسه در سال ۲۰۰۰ به حکم دادگاه کالیفرنیا غیرمعتبر شناخته شد - باز هم مثل دانشگاه هاوایی در ایران- و درِ آن تخته شد! در ایالتهای غیر از کالیفرنیا استفاده از مدرک این مؤسسه جرم محسوب میشود. حتی مدارک پیشین این دو نفر هم تعریفی ندارد: مثلا جان گری لیسانس و ارشدش هم در زمینه روان شناسی نیست -رشتهایست به نام هوش خلاق(creative intelligence)- از دانشگاهی که ویکیپدیا میگوید معلوم نیست دانشگاه ماهاریشی در کشور سوئیس است(که توسط یک مرتاض هندی در زمینهی «مراقبهی متعالی» تأسیس شده است) یا دانشگاه ماهاریشی در ایالت آیُوای امریکا(که ظاهرا شاخهی دیگر همان دانشگاه است)؟!
از نظر آکادمیک هم حرفها و نظریاتشان ارزش علمی ندارد. منتقدان معتقدند در کتابهای متعددِ مریخی-ونوسی، روان انسان خیلی ساده فرض شده، و در کلیشه(stereotype)هایی قالببندی شده است که بسیاری از مردم در آنها نمیگنجند. حتی پژوهشگرانِ ارتباطات بر پایه تحقیقات علمی ردّیّه(تکذیبیّه)هایی بر ادعاهای جان گری منتشر کردهاند و مدعیات او را نقض میکنند. دیگر پژوهشگران -مانند دِبوراه تَنِن پروفسور زبانشناسی دانشگاه آکسفورد- نیز کتابهای پژوهشمحوری نوشتهاند که برخی ادعاهای گری را به چالش میکشد؛ مانند کتاب «افسانه مریخ و ونوس». این صفحه و این صفحه اطلاعات کافی در مورد نقد آقای گری و کتابشان را در اختیارتان قرار میدهند.
من گمان میکنم این چنین افرادی شومن(showman)ها و تبلیغاتچیهایی کممایهاند؛ ولی متأسفانه مردم ما گمان میکنند که آنها چون در مغربزمین کتاب چاپ کردهاند، پس لابد متاعشان قیمتی است، با اینکه مطالبشان در مبدأ(غرب) هم مورد انتقاد است؛ که حتی اگر تحقیقی آکادمیک هم بودند، من به جای اینکه هیجانزده شوم، اندکی با دیدهی تردید به آنها مینگریستم – آخر مگر علوم انسانی غربی وارداتی چه گلی به سر ما زدهاند؟!
به هر حال، یکی از کتابهای دیانجلیس «رازهایی برای آنکه عشق کارگر افتد(Secrets for Making Love Work)» است؛ ولی آیا خودِ باربارا بالاخره بعد از پنج ازدواج راز آنرا خواهد فهمید؟!
کلیت حرفت درسته در مورد اعتبار اینجور نوشته ها
پاسخحذفاما در مورد معیار قرار دادن تعداد طلاقهاشون:
1.علم احتمالات و برخورد تصادفی رو بدی؟
2.زن و مرد با کمی آشنایی اولیه به صورت تصادفی با هم برخورد می کنند.
3.خودت احتمال برخورد دو آدم سازگار رو چقدر می دونی یا فکر می کنی احتمال رو بیخیال وقتی دو نفر ازدواج کردند باید زورکی کنار هم بمونند با همه اختلافات کوچیک و بزرگ؟
۱- این به عنوان دلیل نبود. به عنوان یکی از شواهد مسأله بود. کسی که خودش چند بار طلاق گرفته، لابد روشش در زندگی درست نبوده که به طلاق منجر می شده، و گمان نمی کنم روش او را پیاده کردن برای دیگران خیلی نتیجه بخش باشه! و الا اکثر انسانهای دارای زندگی سالم در جامعه کنونی دارای چند طلاق نیستند!
پاسخحذف۲- اتفاقا سخن شما برایم دلیل است که آشنایی اتفاقی و عاشق شدن های ناشی از دوستیهای دختر و پسر نباید باعث ازدواج باشد. ازدواج نباید قرعهگون و تصادفی باشد، بلکه باید بر اساس معیارها و با در نظر گرفتن شباهتها باشد...سخن در این باب بسیار است، و شاید لازم باشد در آينده پُستی را به آن اختصاص بدهم (و واضحه که منکر عشق در ازدوج نیستم!!)
۳- بسیاری از اختلافات در زندگی نباید منجر به طلاق شود. طلاق -طبق احادیث- نزد خدا مبغوضترین حلال است، و عرش الاهی رو به لرزه در میاره، و نیز بچههای طلاق زندگی آنورمالی خواهند داشت. همچنین در بسیاری از موارد ضرر ناشی از طلاق بسیار بیشتر از ضرر زندگی مشترک با شخصی است که دارای اختلافاتی با او هستیم. البته گاهی شاید تنها راه حل طلاق باشه، ولی "یکی" از دلایل بالا بودن نرخ طلاق همین مسأله کم تحملی است، و گمان اینکه: نباید زورکی کنار دیگری ماند؛ و آثار خانمان سوز طلاق پیش از طلاق درک و "حس" نمی شود.
یک ناشناس دیگه:
پاسخحذفشاید اون آدم از طلاقها و روابط زیادش به ایده ها و تجربه های این کتاب رسیده و کتاب رو نوشته.
این طور که به نظر می رسد، شما اعتقادی به استفاده از تجربیات حاصل از شکست در زندگی ندارید.
در ضمن:
خود نظر را نگاه کن در این صورت نیازی به دانستن شخصیت نویسنده نظر نداری.
ناشناس دیگه، سلام :)
پاسخحذف۱- در مورد اینکه تعدد طلاق معمولا نشانه یک زندگی و دید نادرست است، در کامنت قبلی توضیح دادم.
۲- در مورد اینکه «خود نظر را نگاه کن، نه نویسنده»، با شما هم موافقم هم مخالف:
- موافقم، از این نظر که اگر سخن حق و درستی شنیدیم، و لو کودکی آنرا بگوید باید قبول کنیم (هر چند بهخصوص در مسائل سیاسی باید مراقب بود، چرا که به قول امام علی گاه کلمه حقی زده میشود، ولی از آن اراده باطل میگردد)
- مخالفم، از این جهت که وقت ما محدود است، و کتابهای دنیا بینهایت. حال اگر قرار باشد "انتخاب" کنیم، باید بهترینها را انتخاب کرد.
ضمنا میدانیم که همهی ورودیهایی که از طریق چشم و گوش و ... داریم، بر روح و نفسمان تأثیر میگذارد؛ حتی سخنانی که اشتباه بودنشان را میدانیم بر ما تأثیر میگذارند. (شاید یکی از دلایل اینکه دوست بد مضر است همین باشد.) با این نگاه، خواندن کتابهای بیگانه با فرهنگ صحیح عملی عاقلانه نیست، که حتی اگر برخی اشتباهات کلام را بفهمیم، برخی از آنها را به اشتباه میپذیریم؛ و ضمنا به فرض که همه اشتباهات آن را بفهمیم، باز آن تأثیری که بر ناخودآگاه ما میگذارد غیر قابل انکار است...
موفق باشی
سلام.
پاسخحذفمن این کتابها را خواندم.
دکتر فرهنگ هم در جلساتش از این کتابها حرف میزنه.برخی از مطالب این کتابها در حرفهای دکتر فرهنگ مشهوده.اما دکتر فرهنگ حرفهایی که از خودش میزنه خیلی جذابتر و جالبتر و کارآمدتر از این کتابها هستند(این نظر من هست)
این کتابها برای خواندن خوبند(کمی هم غربی هستند) اما حرفهای دکتر فرهنگ با آداب و رسوم و فرهنگ ما همخوانی داره